کد مطلب:243781 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

آگاهی حضرت از باطن اشخاص
[51] 4 - كلینی روایت كرده است:

از محمد بن ابی العلاء نقل شده كه گفت: از یحیی بن اكثم، قاضی سامراء بعد از تلاش فراوان جهت دسترسی به او و مناظره و گفتگو و تماس مداوم با وی و سؤال از علوم آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم شنیدم كه گفت یك روز كه داخل مسجد پیامبر شده، دور قبر حضرت می چرخیدم، محمد بن علی الرضا علیهما السلام را دیدم كه پیرامون قبر رسول خدا می گشت، پس به گفتگو و مناظره با او راجع، به سؤالاتی كه داشتم، پرداختم و او به همه ی آنها پاسخ گفت، عرض كردم به خدا سوگند! سؤال دیگری دارم كه از پرسیدنش حیا می كنم! به من فرمود: پیش از آنكه بپرسی، آگاهت می نمایم، تو می خواهی راجع به امام سؤال كنی، عرض كردم به خدا سوگند! سؤالم همین است، فرمود: من امامم، عرض كردم: نشانه ی امامتتان؟ پس عصایی كه در دست داشت، به زبان در آمد و گفت: همانا آقا و مولای من (امام جواد علیه السلام)، امام این زمان و حجت خدای سبحان است. [1] .

[52] 5 - كلینی آورده است:



[ صفحه 44]



محمد بن حمزه هاشمی از علی بن محمد، یا محمد بن علی هاشمی نقل كرده كه گفت: صبح روزی كه شبش عروسی امام جواد علیه السلام با دختر مأمون بود، بر حضرت داخل شدم و آن شب، دارو خورده بودم و نخستین كسی بودم كه در آن بامداد، بر حضرت در آمدم و دچار تشنگی شدیدی گردیدم، اما خوش نداشتم كه در خواست آب كنم، وقتی امام جواد علیه السلام در صورتم نگریست، فرمود: گمان می كنم عطش داری! عرض كردم: آری، لذا فرمود: ای غلام! ما را آبی بنوشان، من با خود گفتم: الان آبی مسموم به او می دهند و اندوهگین شدم، در همین حال، ساقی آمد و آب آورد، حضرت در صورتم تبسم كرد، سپس فرمود: ای غلام! آب را به من بده، پس آب را گرفت و نوشید، آنگاه به من داد و من نیز نوشیدم، طولی نكشید كه بار دیگر، عطش به سراغم آمد و خوش نداشتم كه تقاضای آب كنم، و حضرت كار نخست را تكرار فرمود: چون غلام آمد و آب آورد، اندیشه نخست را در ذهنم تكرار كردم، پس حضرت ظرف آب را گرفت، كمی نوشید و به من داد و تبسم فرمود:

محمد بن حمزه گفت: این فرد هاشمی به من اظهار كرد كه، من نیز او را چنانكه گویند می پندارم (گمان می كردم كه امام جواد علیه السلام همانگونه است كه شیعیان می گویند و از باطن اشخاص خبر دارد) [2] .

[53] 6 - طبرسی آورده است:

از علی بن اسباط روایت شده كه گفت: به شهر مدینه رفتم، در حالی كه آهنگ مصر داشتم و خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم كه در آن هنگام، پنج سال داشت، پس با دقت حضرت را برانداز می كردم كه بتوانم او را برای شیعیان مصر، توصیف نمایم كه حضرت در سیمای من نگریست و فرمود: ای علی! همانا خدای متعال، امامت را چونان نبوت و پیامبری قرار داده است و آن ذات پاك و منزه، راجع به یوسف پیامبر فرمود: (و لما بلغ اشده آتیناه علما و حكما) [3] «و هنگامی كه به بلوغ و قوت رسید، ما حكم (نبوت) و علم به او دادیم.» و راجع به یحیای پیامبر علیه السلام فرمود: (و آتیناه الحكم صبیا) [4] «و ما فرمان نبوت (و عقل كافی)، در كودكی به او دادیم.»



[ صفحه 45]



[54] 7 - صفار نقل كرده است:

از علی بن اسباط روایت شده كه گفت: امام جواد علیه السلام را مشاهده كردم، در حالی كه بسوی من خارج شد و من به دقت در او، از سر تا قدمش می نگریستم تا بتوانم در مصر، قامت حضرت را برای شیعیان توصیف نمایم، پس حضرت به سجده افتاد و فرمود: همانا خدای متعال درباره ی امامت، استدلال فرموده، به همانگونه كه در مورد نبوت و پیامبری، اقامه دلیل و برهان كرده است، خدای متعال فرمود: (و آتیناه الحكم صبیا) [5] «وما فرمان نبوت (و عقل كافی)، در كودكی به او دادیم.» خدای متعال فرمود: (و لما بلغ أشده) [6] «و هنگامی به بلوغ و قوت رسید.»، (و بلغ اربعین سنة) [7] «و به چهل سالگی بالغ گردد.»، بنابراین، رواست كه گاهی پیامبر در كودكی به پیامبری رسد و زمانی، در چهل سالگی. [8] .


[1] كافي 1: 353 ح 9.

[2] الكافي 1: 495 ح 6.

[3] يوسف: 12 \ 22.

[4] مريم: 12 \ 19.

[5] مجمع البيان 5: 781.

[6] يوسف: 22 \ 12.

[7] احقاف: 46 \ 15.

[8] بصائر الدرجات: 258 ح 10.